آشـــوبَـــــم آرامِـــشـَم تـــــویـــی

بـــرآی هــمیــشه و تــآ ابــد

آشـــوبَـــــم آرامِـــشـَم تـــــویـــی

بـــرآی هــمیــشه و تــآ ابــد

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین


ܓ✿واسه ظهور امام زمان(عج) وخوشبختی من و آقایی یه صلوات بفرستین:

×اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُِم×


ــ×ــ مـَــن تـــــو خُـــدا هَــــرســـه ـــ×ــ


اینجــا فصل دوم زندگی مــآست...
فصلی که از ســه نفره بودن خــارج شدیم و عشقمون میــوه داد...


✿ اینجا رو واسه خـودم و عشقم که مرد زندگیمه ساختم. مَردی که بودنش و داشتنش
بهم آرامش میده مردی که واقعا مَــرده و بزرگترین تکیه ها واسه منه


برای آشنایی با فصل اول زندگی ما به این ادرس برید:a-plus-m.blogfa.com


∞ بَــرای همیـشهـ و تا ابــد ∞


ܓ✿♥مرضیه و علی♥ܓ✿

ܓ✿آقای "عین":1369/04/05

ܓ✿خانم "میم":1371/06/12


ــــ ღೋ☃ೋ ღـــــ

ܓ✿ مطالبی که امضای 4 MY ♥ رو دارن دست نوشته ی خودم واسه همسرم هستن...



Ҳ̸عـاشــق کَــسی بــــودَن

بــه انســان قـــدرت و نیـــرو می بَــخشَــد

و مـَعشــوق کَـسی بـــودن

بــه انسـان شُــجاعَـــت

پَــس ازدواج

بـهـ شُـما هَــم قُـدرَت می دَهَــد هَـــم شُــجاعَـــت Ҳ̸

فــرشتــــــهــ

سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ

پرنسس ما الان 2ماه و 11 روزه که پا به زندگی ما گذاشته و شده همه چیز ما...

خیلی حس خوبیه وقتی علی از سر کار میاد و  باهاش بازی میکنه و حلما غش غش میخنده....گاهی محو نگاه کرذنشون  میشم... عشقم و دختری که جاصل داشتن عشقم کنارمه....

10 روز پیش واکسن 2 ماهگیشو زدیم

چقد استرس داشتم و میترسیدم....فکر اینکه درد بکشه جلوم و گریه کنه دیوونم میکرد...

صبح ساعت 6 بیدار شده بودم و سایلاشو جمع میکردم قرار بود همسری منو  قبلرفتن سر کارش ببره خونه ی محبوبه اینا و با محبوبه بریم واکسنشو بزنیم آخه مرکز بهداشتش نزدیک خونه اوناس

که دیگه همسری یهو بین راه زنگ زد به کارش و گفت واکسن دخترمه و یکم دیر تر میام

انقد خوشحال شدم و کلی ازش تشکر کردم و رفتیم مرکز بهداشت راست روش

اونجا دیگه  همسری رفت پشت پرده و خانم دکتر واکسن حلما رو زد و حلما فقط یه جیغ کوچولو زد...و آروم شد

اومدیم خونه و سریع لباساشو کم کردم و مرتب بهش استامینوفن دادم و هی تدمای بدنش رو چک کردم که تب نکنه

که خدا روشکر تو اون سه روز تب نکرد و فقط شب اول رو بیدار موندم و چک کردم که تب نکنه

به قول فهیمه دخترم یه فرشتس اصلا اذیتم نکرد

 

  • ۹۴/۱۱/۱۳
  • ♀حـــآج خـ ـآنـــومــِツ حــآج علــی♂

نظرات  (۲)

سلام عزیزم.
مرسی که بهم سر زدی و حالمو پرسیدی.
امیدوارم توام خوب باشی.
از طرف من حلمای نازتو ببوس.
سلام عزیزدلم خوبی؟
اره عزیزم احتمال زیاد همین کارو میکنم میمونم پیش مامانم..
یکمی دلتنگی بد نیست..
فدای تو میبوسمت.مرسی که میای.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی