آشـــوبَـــــم آرامِـــشـَم تـــــویـــی

بـــرآی هــمیــشه و تــآ ابــد

آشـــوبَـــــم آرامِـــشـَم تـــــویـــی

بـــرآی هــمیــشه و تــآ ابــد

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم

لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین


ܓ✿واسه ظهور امام زمان(عج) وخوشبختی من و آقایی یه صلوات بفرستین:

×اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُِم×


ــ×ــ مـَــن تـــــو خُـــدا هَــــرســـه ـــ×ــ


اینجــا فصل دوم زندگی مــآست...
فصلی که از ســه نفره بودن خــارج شدیم و عشقمون میــوه داد...


✿ اینجا رو واسه خـودم و عشقم که مرد زندگیمه ساختم. مَردی که بودنش و داشتنش
بهم آرامش میده مردی که واقعا مَــرده و بزرگترین تکیه ها واسه منه


برای آشنایی با فصل اول زندگی ما به این ادرس برید:a-plus-m.blogfa.com


∞ بَــرای همیـشهـ و تا ابــد ∞


ܓ✿♥مرضیه و علی♥ܓ✿

ܓ✿آقای "عین":1369/04/05

ܓ✿خانم "میم":1371/06/12


ــــ ღೋ☃ೋ ღـــــ

ܓ✿ مطالبی که امضای 4 MY ♥ رو دارن دست نوشته ی خودم واسه همسرم هستن...



Ҳ̸عـاشــق کَــسی بــــودَن

بــه انســان قـــدرت و نیـــرو می بَــخشَــد

و مـَعشــوق کَـسی بـــودن

بــه انسـان شُــجاعَـــت

پَــس ازدواج

بـهـ شُـما هَــم قُـدرَت می دَهَــد هَـــم شُــجاعَـــت Ҳ̸

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

تـــو مـــرد زنـــدگی منـــی:*

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ب.ظ

بعضی روزها میزنه به سرم و دیووونه میشم

دلم تنگ میشه تنگ  واسه اون کسی که شب ها تو آغوشش میگیرم و میبوسمش...

نمیدونم به ندیدنش عادت ندارم... تایمی که باید بره سرکار واسه من عذابه...دلم تنگ میشه و نتیجش میشه بوق های ممتد گوشی  و ثانیه ای که اگه اوضاع مساعد باشه و بتونه گوشی رو برداره و صداش بپیچه تو گوشم...

زندگی بالا پایینی داره....سختی داره....دوست ندارم ببرم این روزها...روزهایی که  بیشتر از هر زمانی بهم احتیاج داریم و  باید انرژی بدیم به هم...

از خودم بابت حرف که نه درد و دلای دیشبم ناراحتم....گاهی فراموش میکنم اون یه مرده و هر دغدغه ای  که تو زندگی دارم اون چند برابر داره...چون مسئوله مسئول منه و اونی که تو وجود منه....گاهی فراموش میکنم این بار مسئولیت چقد سنگینه....و هیچ مردی در هیچ جای دنیا کاری نمیکنه  که به ضرر خانوادش باشه...

من افتخار میکنم....افتخارر میکنم به مردم که روی پای خودش ایستاده بدون تکیه به پدر و مادرش...به مردی که برعکس جوجه مردای این زمونه خیلی زود این بار بزرگ  رو به دوش کشید و و پاش ایستاد مردونه...نترسید...من به داشتن مردی افتخار میکنم که میدونم اولین زنی هستم که دستها و لب هاش و مهم تر از همه قلبش رو لمس کرد

سالگرد ازدواجمون و تولد نزدیکه عشقم....شاید امسال نتونم اونجور که میخوام سوپرایزت کنمو بهترین روز زندگیمون رو کنارهم جشن بگیریم

ولی  همین حس خوبی که این روزها دارم به هرچیزی می ارزه...

+دوستت دارم مرد زندگی من

+مطمئنم  نی نی هم   بخاطر داشتن چنین  پدری   به خودش می باله...

 

  • ♀حـــآج خـ ـآنـــومــِツ حــآج علــی♂

ایــــن تــآبســتون:)

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ب.ظ

دیروز رفتم پیش دکترم واسه چکاپ ماهانه....همه چی اوکی بود باز صدای قلبش رو شنیدیمwink

وقتی بهش فکر میکنم دلم غنج میره:)این جنین نتیجه ی عشق من و همسریهترکیب عصاره ی وجود من و اون.چقد منتظر این روزا بودیم و خدا قد زود شیرینیش رو به ما چشوند....ممنون خدای مهربونم:)

لذت مادر شدن رو به همه کسایی که منتظرن بچشون آمین

واسه دوم تیر دکتر واسم سونو نوشت که هم تشخیص جنسیته هم سلامت....

ولی من یا یکم تیر میرم یا پنجم تیر....میخوام با سالگرد ازدواج یا تولد همسری همزمان بشه....اینجوری شیرینیش چند برابر میشهheart

اصلا تابستونا واسه ما شیرینی خاصی داره....اتفاقای خوب خوب توش میفتن...

نی نیمون هم قراره زاده ی پاییز بشه....ماهی که هر دومون دوسش داریم...

                     

                                        .

+شاید چیزای کمی باشن ولی ارزش معنوی خاصی دارن...جغجغه ها سوغاتی عمه مریمش از کربلا واسش هستن....زمانی که معلوم نبود دخمله یا پسمل

اون کفش هم بین خریدای خودمون گرفتیم واسش...چون اون روز وول وول خورده بود آنیسا

 

  • ♀حـــآج خـ ـآنـــومــِツ حــآج علــی♂

سوغاتی نی نی

شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ب.ظ

دیروز دختر دایی مریم که همون خواهر شوهر اخری حساب میشه سوغاتیای کربلامون رو اورد و واس نی نی هم سوغاتی آورده بود...خیلی ذوق کردم...دوست داشتم بیارن ولی روم نشده بود که بگم... یه بسته جغجغه آورده واسش...گفت چون معلوم نبود جنسیتش گفتم یه چی بیارم که به درد دختر و پسر بخوره...دستش درد نکنه کلی ذوووق کردم....دستش درد نکنه به فکر نی نی تو شکممون هم بود

 

                                                                  

 

  • ♀حـــآج خـ ـآنـــومــِツ حــآج علــی♂

من و نی نی

پنجشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ب.ظ

ّبه محیط اینجا اونجور عادت ندارم...شاید پیشرفته  تر باشه ولی به بلگفا عادت داشتم

از دیروز نی نی شروع کرده وول وول خوردن یعنی از 20 خرداد...خیلی حس خوبیه...پس فردا باد برم پیش دکترم شاید سونو بنویسه و جنسین مشخص بشه...خیلی ذوق دارم واسه اینکه بدونم جنسیتش چیه...درسته فرق نمیکنه واسم و میخوام سالم و صالح باشه اما اینکه بدونی دخمل داری یا پسر یه حس دیگس

دیشب که با همسری جون رفتیم بیرون تا یکم خرت و پرت بخرم یه کفش کوچولو هم واسه نی نی خریدیم...دلم میخواست قبل دونستن جنسیتش یه چیزی بخرم براش...

امیدوارم بتونم مارد خوبی واست باشم...

همسری هم تو شرکت سامسونگ استخدام شد و شکر خدا به قدمای نی نی مشکل کارش حل شد...درسته کار قبلیش درامدش بیشتر بود ولی من کار آزاد دوست ندارم....

به احتمال زیاد خونه ای که پیش خرید کردیم رو بفروشیم و یه خونه رهن کنیم...چون کار جدیدش اونقد درامد نداره که بشه چک هارو پاس کرد....انشالا خدا کمک میکنه و خونه هشتگرد رو تحویل میدن و پولش رو پرداخت میکنیم و میریم اونجا....

 

  • ♀حـــآج خـ ـآنـــومــِツ حــآج علــی♂