:) من و همسری و حبه ی انگور
خیلی وقته ننوشتم...لعنت به بلگفا...بعد از پریدن خاطراتم دست و دلم به نوشتن نمیره و این خیلی بده...خیلی بد...چون از وقتی مهمترین اتفاق زندگیمون افتاده کم شده نوشتنم و اون نی نی دار شدنه....
من تازه وارد ماه هشتم شدم و هشت ماهه که حلما با منه...تو وجود منه و نفس میکشه...
خیلی این شیرینه... شکمم گردالی شده....خودمم کلی قیافم عوض شده...خدا به تموم کسایی که منتظر نی نی هستن این حس شیرین رو بچشونه...
سه شنبه 31شهریور با همسری و خواهر شوهری مرجان رفتیم سیسمونیشو خریدیم...کلی چیزای خوشمل واسه دختری خریدم...یک شنبه 29 شهریور هم رفتبم سرویس چوبش رو خریدیم ....سرویس کیتی گرفتم براش رنگ سفید با حاشیه های صورمتی{ذووق} خیلی ذوق دارم واسه خریدام...کی میشه حلما به دنیا بیاد و از اینا استفاده کنه...
17 مهر جشن سیسمونیمه نمیدونم چی بپوشم و چیکار کنم...حدود 50 نفر هم مهمون دارم...
همین روزا نوبت سونوگرافی دارم و مشخص میشه نی نی کی به دنیا میاد....
همسری واسه تولدم واسم برا خونه نت گرفت و گفت بیشتر به این خاطر گرفتم که باز خاطراتمون رو بنویسی...کی فکرشو میکرد علی من که یه روزی مخالف نوشتنم بود الان گلایه داشته باشه از ننوشتنم/؟؟
سعی میکنم بنویسم...
- ۹۴/۰۷/۰۳
خوبی؟مگه میشه تورو فراموش کنم گلم؟
عزیزدلم..وارد ماه هشتم شدی..دیگه روزشمار اومدن دخترت شروع شده..
آره عزیزم تقریبا میدونم کجایین.ایشالا به سلامتی.
خوشبخت باشین.
والا من هنوز لینک دونی وبلاگمو راه ننداختم.وقتی شروع کردم لینک کردن شمارو هم لینک میکنم خانومی.