Happy تولد فنچول
جمعه پنجم تیر تولد همسری بود و من از نبود همسری و سر کار بودنش استفاده کردم و شروع کردم به پختن کیک
خیلی استرس داشتم چون تو قابلمه چدن درست میکردم میترسیدم خراب بشه تا حالا توقابلمه درست نکرده بودم ولی چه میشه کرد اینجا امکانات مث خونه ی خودم نیست اگه خونه ی خودم بودم کیکش خیلی بهتر میشد
خامه هم گرفتم تا خامه فرم گرفته درست کنم و تزیینش کنم ولی فرم نگرفت:|هم دمای فریزر اونقد بالا نبود هم هوا گرم بود منم یه مدت زدم بعد خامه رو همینجوری ریختم رو کیک کل کیک سفید شد یه مقداریش هم کاکائو زدم و روش نوشتم تولد مبارک که از بس شل و ول بود معلوم نمیشد نوشتس خخخخ
آخر شب کیک رو آوردم بخوریم نتونستم جشن بگیرم اونجور که میخوام و براش کادو بگیرم:( انشالا سال های آتی....
برادر شوهری محمد میگه کیک به مناسبت چیه؟
جاریم میگه تولد داداش علی هستش...
همسری میگه اِ یادت بود؟؟؟ میخواستم سوپرایزت کنم:|
تولد توئه منو میخواستی سوپرایز کنی؟؟؟ خخخ
کلی خندیدیم بعدشم کیک و چای خوردیم
همسریه دیگه ...کشته مرده ی این کارا و حرفاشم...
همینا دیگه
آهان چند شب پیش خواب دیدم واسه اولین بار تو خواب جیغ زدم...تو خواب هی میخواستم جیغ بزنم نمیتونستم انقد فشار آوردم رو خودم تا جیغ زدم یهو دیدم همسری میگه منم من اینجام چی شدی؟؟بغلم کرد و من که کلا هنگ بودم بعدش فهمیدم جیغ زدم
رفت واسم آب قند آورد و حلقمم که طلا هست رو انداختم توش و خوردم...میدونین که وقتی زن میترسه طلا بهترین چیزه واسش...
صبح پا شده میگه بره سرکار خوابش میاد...میگه کمبود خواب دارم دیشب پا شدم وسط شب:|
میگم پا شدی یه لیوان آب دادی به من کمبود خواب گرفتی؟؟؟پاشو برو سرکار تا....والا
نمیگه دیرخوابیدم خوابم میاد
- ۹۴/۰۴/۰۶
مسعود رضایی